به آرزوی کودکیم
سالها پیش در کودکی یکی از بازیهای مورد علاقه من خانه بازی بود
همیشه در حال ساختن خانه ای برای خودم بودم با هر چیزی که دستم میرسید.تا مدتها نمیدونستم که چرا باید یه همچین بازیی رو اینقدر با ظرافت و علاقه به دفعات انجام بدم.ولی حالا فکر میکنم که دلیلشو میدونم.همیشه به دنبال مکان امنی برای خودم بودم که تو اون با هیچ کس شریک نباشم و در اون احساس امنیت کنم.تو اون بتونم با تنهایی شیرینی که منو از همه دنیا جدا میکنه دور از چشم دیگران زندگی بدون نقابی داشته باشم.هنوز هم بعد از این همه سال این بزرگترین آرزوی دست نیافته منه برای اینکه یه جایی داشته باشم که بدون ترس بتونم از همه نقابها فارغ بشم و با خودم تنها با خودم باشم.تا کی این آرزو برآورده شه امید دارم به آینده و مهربانی روزگار.
2 comments:
welcome to the club.
who are u?
Post a Comment